معنی سلاحی مخرب

حل جدول

سلاحی مخرب

بمب


مخرب

ویرانگر، تخریبگر

لغت نامه دهخدا

سلاحی

سلاحی. [س ِ] (ص نسبی) سلاحدار. (شرفنامه ٔ منیری) (آنندراج). سپاهی. (غیاث). سلاحدار. ساز جنگ برخود برگرفته. سپاهی. (ناظم الاطباء):
بارگهت راست بهنگام بار
مهر سلاحی و فلک پرده دار.
امیرخسرو (از آنندراج).
بود نه چندانکه توان برشمرد
رخت سلاحی به سلح خانه برد.
امیرخسرو (از آنندراج).


مخرب

مخرب. [م ُ خ َرْ رَ] (ع ص) شکافته گوش وسوراخ کرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).

مخرب. [م ُ رِ] (ع ص) ناآباد گرداننده و ویران کننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه ویران می کند و ناآبادان می نماید. (ناظم الاطباء). و رجوع به اخراب شود.

مخرب.[م ُ خ َرْ رِ] (ع ص) ویران کننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خراب کننده و ویران نماینده و ناآباد کننده. ویران کننده ٔ خانه. و بر باد دهنده وپایمال کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخریب شود.

مترادف و متضاد زبان فارسی

مخرب

بنیان‌کن، تخریب‌گر، ویران‌ساز، ویرانگر،
(متضاد) آبادگر، بنیادساز، بنیادگر

فارسی به عربی

مخرب

انسان، تدمیری، مدمره

عربی به فارسی

مخرب

خرابکار

مخروبه , ویران

فرهنگ فارسی هوشیار

مخرب

ویران کننده، نا آباد گرداننده

فرهنگ معین

مخرب

(مُ خَ رِّ) [ع.] (اِفا.) ویران کننده.

فرهنگ عمید

مخرب

خراب‌کننده، ویران‌کننده،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مخرب

ویران گر، ویرانگر

کلمات بیگانه به فارسی

مخرب

ویرانگر

معادل ابجد

سلاحی مخرب

951

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری